مردی نزد روانبزشکی رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت ..........روان بزشک باسخ داد..........در شهری دلقکی هست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی مرد لبخند تلخی زدو گفت .......................من همان .................دلقکمممممممممممممممممممممممممممممممم...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۷ - ۱۷:۲۷ ( 4 نظر , 35 بازدید )

به مردان اینجا نگاه نکن.... اسمشان مرد است ............من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود.............زمین مرد بود که منو بلند کرد .............خودتو را به زمین بزن ولی دست مردان اینجا را نگیر ...............
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۷ - ۱۷:۰۹ ( 3 نظر , 26 بازدید )

حکم اعدام بود.....اعدامی لحظه ای مکث کردو بوسه ای بر طناب دار زد.دادستان گفت صبر کنید اهای زندانی این چه کاریست .........زندانی  خنده ای کردو گفت .بیچاره طناب نمیذاره زمین بیفتم ولی نارفیقان بدجور زمینم زدن ./.....................
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۶ - ۱۶:۴۳ ( 3 نظر , 37 بازدید )

بسیار بودند شکارچیانی که کمانشان را به اهویم نشانه گرفتند به چشمان اهویم قسم خوردم که جانشان را باج بگیرم ....ولی حیف .....................حیف که اهویم خودش دوست داشت صید شود .................................
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۶ - ۱۶:۳۷ ( 5 نظر , 46 بازدید )

ناراحت نامردی دنیا نباش....................دنیا اگر مرد بود اسمش دخترونه نبود ............................
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۶ - ۱۶:۳۱ ( 4 نظر , 32 بازدید )

ادم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند.........همدیگر را میکشند .لذت میبرند.دود میکنن .تمام میکنند.وبعد از اندک زمانی.......سیگاری دیگر ///...............
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۲۶ - ۱۶:۲۴ ( 1 نظر , 31 بازدید )